جدول جو
جدول جو

معنی چقو کل - جستجوی لغت در جدول جو

چقو کل
مؤلف مرآت البلدان نویسد:قریه ای است از قرای شادکان از محال ارض اقدس که قدیم النسق است و دوازده خانه وار رعیت دارد و از رود خانه کشف مشروب میشود. (از مرآت البلدان ج 4 ص 252)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چُ کُ)
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 16 هزارگزی خاور مشهد و یک هزارگزی شمال کشف رود واقع است. جلگه و سردسیر است و 86 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت مالداری و قالیچه بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ حَ)
چاقوکشنده. بازکننده تیغه چاقو برای زدن. کسی که مردم را با چاقو تهدید و گاهی مجروح و مقتول میکند تا نقدینۀ آنان را بگیرد یا برباید. ولگرد. هرزه گرد. عربده جو. بدمست. باج گیر. لات. شریر. فردی از افراد اراذل و اوباش. بیکارۀ ولگردی که از راه ارعاب و تهدید و با چاقو و عربده جویی از اهل بازار و کسبه جنس یا نقدینه میطلبد و میگیرد. آنکه به اندک بهانه ای چاقو میکشد و چاقو میزند. بچاق چی. پیچاق چی. ولگردی که برای دزدی و بیم دادن مردم چاقوی بلند ضامن دار با خود دارد و چاقوکشی را حرفۀ خود میداند
لغت نامه دهخدا
(چَ گُ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 7 هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد و 2 هزارگزی وفائی واقع است. دشت و سردسیر است و 250 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه راوند، محصولش غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است اما در تابستان از راه بدروئی اتومبیل هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ لِ کُل ل)
به معنی عقل اول است که کنایه از نور محمدی و جبرئیل و روح و عرش عظیم باشد. (برهان) (غیاث). عقل اول از عقول عشرۀ مشائیین. علت اولی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عقل اول شود:
ای سایۀ حق که عقل کل را
زاخلاق تو دایگان ببینم.
خاقانی.
این سخن هائی کی از عقل کل است
بوی آن گلزار و سروسنبل است.
مولوی.
عقل کل را آبگینه ریزه در پای اوفتاد
بس که سنگ تجربت بر طاق مینائی زدم.
سعدی.
، در اصطلاح علم رمل، عقل کل و عقل فقط به معنی طریق است که آن نیز از مصطلحات رمل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به طریق شود
لغت نامه دهخدا
(چَ کُ)
دهی از دهستان مرغا بخش ایزۀ شهرستان اهواز که در 42 هزارگزی جنوب باختری ایزه واقع است. کوهستانی و هوایش معتدل است و 165 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش گندم و جو. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ)
چغو و چغوک که گنجشک باشد. چقک. (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). و رجوع به چغو و چغوک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چاقو کش
تصویر چاقو کش
آنکه با چاقو بمردم حمله کند، شریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقل کل
تصویر عقل کل
عقل اول ویسپ آگاه خرد یکم خرد نخست
فرهنگ لغت هوشیار
گاو کوهی
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که در تاب بازی، طناب را به دو طرف آن بسته و بر رویش نشینند
فرهنگ گویش مازندرانی
طوماری از نام چهل کچل که در باور عوام به آب انداختن آن باران
فرهنگ گویش مازندرانی
قلدر، چوب به دست، کسانی که در کار خرید و فروش چوب باشند.، کفشی که از جنس چوب بوده و توسط بندی چرمی در پا مهار شود
فرهنگ گویش مازندرانی
سرشاخه های خشک درخت، خس و خاشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم شرور و عامی پرخاشگر
فرهنگ گویش مازندرانی